الیزابت وگا در دبستان لوما وردهی نوواتو در کالیفرنیا، معلم پایهی پیش از مهدکودک است. مدرسه و مسئولان آن منطقه به دنبال این هستند که یادگیری پروژه محور را در برنامهی بچهها بیشتر کنند و برای آموزش معلمهایی مثل وگا سرمایهگذاری کردهاند. این یعنی وگا در یک کارگاه یادگیری پروژه محورشرکت کرد، از امکاناتی که برایش فراهم شده بود خوشش آمد و سپس به کلاس رفت تا چیزهایی را که یاد گرفته بود امتحان کند.
وگا میگوید «وقتی برای ما توضیح میدادند، همه چیز خوب به نظر میرسید.» اما وقتی به کلاس رفت و فقط یادداشتهایش را برای مرور با خودش به کلاس برد، همه چیز برایش سخت شد. این قضیه مانع وگا نشد و او به تلاشش ادامه داد. اما اولین پروژهای که او و معلمهای همکارش در برنامه استفاده کردند، اصلاً آنطور که فکر میکردند پیش نرفت.
باب لنز، مدیر اجرایی مؤسسهی باک میگوید «یکی از معمولترین مشکلات پروژههایی که افراد به کار میبرند این است که از لحاظ ذهنی چالشبرانگیز نیستند.»
تیم معلمها فکر کردند که باغ مدرسه دارد خشک میشود، پس بهتر است از بچهها بخواهند یک سیستم آبیاری جدید طراحی کنند. اما بچهها اصلاً از پروژه خوششان نیامد. فقط گفتند «با شلنگ آبش بدین.» وگا مطمئن نبود که بچهها مشکل را کامل فهمیده باشند اما شک نداشت که علاقهای به حل کردنش ندارند و آخرش هم تیمش پروژه را بیخیال شدند.
وگا میگوید «به نظر من معلمها دنبال منابع هستند. در حال حاضر معلمها تصور میکنند ابزار لازم رو ندارند و ما حتی نمیدونیم از کجا باید شروع کنیم.»
وگا میگوید «این قضیه چشم ما رو باز کرد.» این مثال واضح نشان میداد که چرا دانشآموزان باید در فرآیند طراحی پروژه حق نظر دادن داشته باشند. وگا این قاعده را از کارگاهی که شرکت کرد یادش بود اما معلمها موقع برنامهریزی به این قضیه توجه نکرده بود. به نظر وگا «باید اول با دانشآموزا صحبت کنیم و ازشون بپرسیم چه مشکلاتی تو مدرسه داریم. اینطوری اونا هم توی این فرآیند نظر میدند.»
اولین مشکل وگا را ناامید نکرده است. وقتهایی که در کارش موفق بوده، دیده که دانشآموزان به وضوح درگیر پروژهها شدهاند. وگا دلش میخواهد از او بیشتر حمایت شود تا بتواند به جای شیوههای آموزشی استاندارد، برنامههایی را که در ذهنش دارد امتحان کند. او همچنین دوست دارد در زمینهی یادگیری پروژه محور مربی داشته باشد و اگر شدنی نیست، لااقل ابزاری در اختیارش باشد که به پیشرفت او کمک کند.
وگا میگوید «به نظر من معلمها دنبال منابع هستند. در حال حاضر معلمها تصور میکنند ابزار لازم رو ندارند و ما حتی نمیدونیم از کجا باید شروع کنیم.»
معلمهای زیادی شرایط وگا را دارند. علاقه به یادگیری پروژه محور به شدت زیاد شده است و الان در همه جای آمریکا به شکلهای مختلف دیده میشود. اما در حالیکه همه به پروژهها علاقه دارند، تعداد کمی از افراد میدانند چه چیزی باعث میشود پروژهها برای دانشآموزان تأثیرگذار و بامعنی باشند.
باب لنز، مدیر اجرایی موسسهی آموزشی باک میگوید «افراد اسم یادگیری پروژه محور را روی خیلی از چیزهایی میگذارند که لزوماً مطلب آموزشی باکیفیتی نیستند.» این قضیه برای خیلی از محققان آموزشی مثل لنز که دهها سال روی یادگیری پروژهمحور کار کردهاند، نگرانکننده است. نگرانیشان به این دلیل است که میدانند اگر روشی آموزشی بیش از حد معروف شود و خوب اجرا نشود، خطرساز است.
لنز میگوید «این میتونه فقط یک موج گذرای یادگیری پروژه محور باشه.» به همین دلیل موسسهی باک گروهی از معلمها، پیشتازان آموزشی، گروههای سیاسی، نمایندههای سازمانها، متخصصان بینالمللی و عدهای دیگر را جمع کرد که «چارچوبی باکیفیت برای برنامهی یادگیری پروژهمحور» طراحی کند.
موسسهی آموزشی باک کمیتهی هدایتکنندهای از متخصصان یادگیری پروژه محور را دور هم جمع کرد که چارچوب باکیفیتی برای این شیوهی تدریس طراحی کنند. برای این کار گروهی از معلمها که مدت زیادی از پروژهها در برنامهی درسیشان استفاده کرده بودند، نمونهی اولیهای نوشتند و متخصصان آنها را بررسی کردند. آنها نمونه را مقداری تغییر دادند و نمونهی جدید را منتشر کردند که عموم مردم روی آن نظر بدهند. چند هزار دیدگاه در آمریکا و سراسر دنیا ثبت شد که متخصصان با استفاده از آنها تغییرات جدیدی اعمال کردند. نسخهی سوم به کمیتهی هدایتکننده فرستاده شد که تغییرات و ثبت نهایی آن انجام شود.
به نظر لنز «رسیدن به توافق گروهی آنقدرها هم سخت نبود اما یکی از چالشها این بود که ما داریم کارهای معلمها را توصیف میکنیم یا دانشآموزان را؟» در نهایت گروه هدایتکننده به این نتیجه رسید که تحقیقات زیادی روی معلمها انجام شده، اما تعداد کمی از آنها به آموزش دانشآموزان با روش یادگیری پروژه محور باکیفیت پرداختهاند. لنز امیدوار است که با تمرکز روی دانشآموزان، والدین هم بتوانند با استفاده از این چارچوب، مدارس را جوابگو بدانند.
این چارچوب براساس شش عنصر اصلی ساخته شده که محققان وجودشان را لازم میدانند: چالش و دستاورد ذهنی، صحت و اعتبار، محصول عمومی، همکاری، مدیریت پروژه و فکر کردن.
به عقیدهی لنز «یکی از متداولترین مشکلات پروژههایی که افراد به کار میبرند این است که از لحاظ ذهنی چالشبرانگیز نیستند.» او میداند که بعضی از معلمهای پیشرو از مؤسسهی باک انتقاد میکنند که چرا به معلمها میگویند پروژه باید براساس استانداردهای معمول باشد. اما لنز میگوید این یکی از روشهایی است که با آن میفهمیم پروژه از محتوای درسی جدا نیست.
پروژهی مأموریت ـ که تا چند وقت پیش کلاس چهارمیهای مدارس کالیفرنیا انجامش میدادند ـ نمونهی خوبی از آن نوع پروژههاست که طبق چارچوب عمل نمیکند. معمولاً اول دانشآموزان راجع به تاریخچهی این مأموریتها در کالیفرنیا مطالب زیادی یاد میگیرند. بعد از آن وقتی که یادگیری تمام شد، یک نمونه مأموریت طراحی میکنند. بخش پروژهی مأموریت را پدر یا مادر میتواند انجام دهد یا آن را از مغازه بخرد. در کل، این کار ارتباط خیلی کمی با یادگیری دانشآموز دارد. بعضی از معلمها به این نوع پروژه «پروژهی دسری» میگویند چون بعد از فرآیند یادگیری انجام میشود و براساس چارچوب جدید نمیتوانیم اسمش را یادگیری پروژهمحور بگذاریم.
لنز میگوید «خیلی از معلمها در کارگاههای ما از این تعجب میکنند که تازه میفهمند پروژهها میتوانند راجع به مطالب درسی باشند. معمولاً پروژه برای آنها چیزی است که دانشآموزان بعد از یاد گرفتن درس انجامش میدهند.» اما تصورات غلط دیگری هم وجود دارد.
به گفتهی لنز «خیلی از مدلهای یادگیری جدید به سمت استفاده از شخصی سازی یادگیری و تمرینهای مبتنی بر توانایی میروند تا بچهها بتوانند یادگیری پروژه محور را تجربه کنند.» او از مدل یادگیری شخصی سازی شدهای میگوید که برای آموزش مطلب از لیست آنلاین یادگیری استفاده میکند و همچنین برای تثبیت مطالب در ذهن دانشآموز پروژههایی را معرفی میکند.
لنز در ادامه میگوید «فکر نمیکنم که آنها یادگیری پروژه محور باکیفیت را درک کرده باشند.» اینجاست که سر و کلهی استانداردهای صحت و اعتبار و محصول عمومی پیدا میشود. آنطور که لنز میگوید اگر پروژه شیوهی کار افراد در دنیای واقعی را منعکس نکند، بیاعتبار است.
به عقیدهی او «وقتی یادگیری پروژه محور درست انجام شود، دانشآموزان با محتوای درسی ارتباط برقرار میکنند و بعد معلمها میتوانند تکنیکهایی را که به صورت جدا استفاده میکنند روی این دانشآموزان اجرا کنند.» او تأکید میکند که معلمها باید دانشآموز را حمایت و راهنمایی کنند، مخصوصاً در مواقعی که دانشآموز قبلاً کار با پروژه را تجربه نکرده است.
لنز میگوید «تمرکز اصلی باید روی فرآیند باشد.» معلمها، جدا از محتوای درسی، باید مهارتهای آموزشی مثل هدفگذاری و برنامهریزی عملی را به شکلی واضح به کار ببرند و در نهایت معلم باید در کنار ارزیابی اطلاعات دانشآموز، این مهارتها را هم بسنجد. مثل هر چیز دیگری در کلاس، معلمهایی که از یادگیری پروژه محور استفاده میکنند، نباید فرض کنند دانشآموز خودش مهارتهایی دارد.
پروژههای عمقدهنده
تلانیا نورفار در دبیرستان نورتوست کلاسنِ شهر اوکلاهاما ریاضی درس میدهد؛ جایی که قبلاً خودش دانشآموز بوده. او قبل از تدریس شغلهای دیگری هم داشته اما از ۱۱ سال پیش که کار تدریس را شروع کرده از یادگیری پروژه محور در کلاسهایش استفاده میکند. نورفار جزو کمیتهی هدایتکنندهای است که چارچوب یادگیری پروژه محور باکیفیت را طراحی کردهاند.
نورفار میگوید «جمع شدن معلمهایی که از پروژهها در کلاسهایشان استفاده کردهاند ـ حتی وقتی که این روش در سیستم آموزشی طرفداری نداشت ـ و طراحی یک شیوهی تدریس مشترک با هم، اتفاق بسیار مفیدی است.»
در محلی که نورفار تدریس میکند، یادگیری پروژهای طرفدار زیادی ندارد و تا مدتها هیچ معلمی نبود که علاقه داشته باشد با او همکاری کند. اما او در تمام این مدت برای تدریس مهمترین مطالب ریاضی، یعنی مطالبی که دلش میخواهد دانشآموز خیلی خوب یاد بگیرد، از پروژهها استفاده میکند. دلیلش هم خیلی ساده است؛ خودش میگوید این روش جواب میدهد.
نورفار میگوید «من فکر میکنم عامل موفقیت من در این روش تدریس، مخاطبان عمومی یا محصول عمومی است. این اتفاق هر بار میافتد و اصلاً هم فرقی نمیکند پروژه چه باشد؛ همین که بیرون از محیط کلاس باشد، بچهها کارهای فوقالعادهای انجام میدهند.»
نورفار نمیخواهد که عناصر مهم دیگر این روش تدریس را نادیده بگیرد، ولی در عین حال دوست ندارد که معلمهای علاقمند به این روش، به خاطر وجود مراحل مختلف، این روش را امتحان نکنند. خیلی از پروژههای ریاضی وقتی به ذهنش میرسد که بیرون از مدرسه با آدمها حرف میزند. در موقعیتهای اجتماعی، هواپیماها و جلسههای کاری برای حرفههای دیگر، از افراد شاغل میپرسد که چطور در کار خود از ریاضی استفاده میکنند. و پروژههایش را براساس همینها میسازد.
نورفار میگوید «میتوانید این کار را بین دوستان خودتان شروع کنید، مخصوصاً اگر از خانوادهای نیستید که همه در آن معلماند.» به گفتهی او خیلی از معلمهای ریاضی از این علم در یک حرفه استفاده نکردهاند؛ آنها معمولاً در دورهی دانشآموزی ریاضیشان خوب بوده. برای اینکه دانشآموزان کاربرد ریاضی را ببینند و بتوانند با دانش خود تغییری ایجاد کنند، نورفار از آنها میخواهد که از ریاضی به شیوههای کاربردی استفاده کنند.
نورفار پروژههایی در زمینهی برنامهریزی مالیاتی، طراحی معماری و مهندسی هوافضا (این ایده بعد از گفتگو دربارهی ماتریسها با مهندسی در هواپیما به ذهنش رسید) انجام داده است و حالا با یکی از اساتید آشنایش روی پروژهای مربوط به شیمی کار میکند.
نورفار میگوید این پروژهها هستند که هر سال ذهن بچهها را نسبت به آیندهشان با ریاضی تغییر میدهند. او دانشآموزی را به خاطر میآورد که پیش از تعیین سطح پیشرفته بازحمت با کلاس پیش میآمد. کل کلاس روی پروژهای کار میکردند و قرار بود که برای یک خانواده که تعدادشان در حال افزایش بود، خانهی جدیدی طراحی کنند. پدر آن دانشآموز که در زمینهی ساخت و ساز کار میکرد به دخترش کمک کرد نقشههایی بکشد که کیفیتشان به اندازهی نقشهی پیش ساختهی خانه بود. به گفتهی نورفار «این کار به او انگیزه داد که معمار شود.»
تصور اشتباهی که نورفار بین همکارانش راجع به یادگیری پروژه محور میبیند، این است که فکر میکنند همه چیز باید در قالب یک پروژه باشد. او فقط برای مطالب خیلی مهم از پروژهها استفاده میکند. نورفار برای مطلع شدن از استانداردترین و اساسیترین مطالب درسیاش، از کتاب «قدرت استانداردها» استفاده میکند. او شش تا از مهمترین استانداردها را جدا میکند و یک ماه برای هر کدام وقت میگذارد.
نورفار میگوید «به نظر میرسد مطالب زیادی را پوشش دادهایم، اما در لابهلای متن هم گفتهایم که برای درک این روش تدریس، بیان این استانداردها لازم است. اما در عین حال چیزی نیست که بدون آن کار اصلاً پیش نرود.» او بالاخره توانست با تیمی از معلمهای جبر همکاری کند و تعمداً کار را با مفهوم و تعریف خط شروع کردند، چرا که یکی از مفاهیم اساسی جبر است.
«من میگویم دنیا تغییر میکند، تو هم باید تغییر کنی.»
نورفار میگوید «میتوانم وانمود کرد که همهی مطالب را فهمیدهام یا میتوانم واقعاً به یک سری مفاهیم جزئی توجه کنم. و اینجا کم همیشه بهتر است.» واژگانی مانند زمینه، دامنه، مستقل، وابسته، ناپیوسته و پیوسته مثال خوبی از این نوع هستند. این کلمات به دانشآموزان کمک میکنند که راجع به وظیفههای عملی که نورفار به آنها میدهد صحبت کنند، اما آنقدرها هم مهم نیستند.
نورفار قبول دارد اینکه به جایی برسی که خودت بتوانی محتوای درسی را به این شکل طراحی کنی، زمان زیادی میبرد؛ و او همچنان در حال پیشرفت است. او در حال حاضر روی شیوهی فکرکردن در کلاس تمرکز کرده است. به عقیدهی او تدریس همراه با پروژههای باکیفیت یعنی باور داشته باشید که میتوانید پیشرفت کنید.
نورفار میگوید «من هیچ وقت نمیتوانم بگویم تا ته این راه را رفتم. چنین چیزی ممکن نیست. همیشه جا برای پیشرفت هست.» نورفار از مقاومت همکارانش مقابل تغییر تعجب میکند: «من میگویم دنیا تغییر میکند، تو هم باید تغییر کنی.»
به همین دلیل است که نورفار، اگرچه دلش میخواهد هر شش عنصر از اول در برنامهی درسی باشند، اما در عمل فقط از افراد میخواهد که این روش را امتحان کنند. نگرانی او این است که اگر ارزش یادگیری پروژه محوررا با چیز دیگری جز آزمایشها بررسی کنیم، خیلی از معلمها از آن دست بکشند.
نورفار میگوید «میترسم که این روش هم مُد زودگذری در آموزش شود. صادقانه میگویم، بعضی از نمرههای امتحانی دانشآموزان من با نمرههای دانشآموزان معلمی که کنار من است و از یادگیری پروژه محور استفاده نمیکند، یکی است.» اما به نظر او نمرهها نمیتوانند نشان بدهند که دانشآموزانش به واسطهی پروژهها مانند افرادی متفکر، بزرگ میشوند. او میگوید کاش واحد سنجشی هم برای این نوع رشد بچهها وجود داشت.
و در آخر میگوید «دانشآموزان من وقتی که از دبیرستان خارج شوند، خیلی آمادهتر از دانشآموزان کلاس بغلی هستند که نمره میگیرند ولی بلد نیستند با هم همکاری کنند.»
نظرتان را بنویسید